مدرسه ی راهنمایی دخترانه سما-واحد ساوه
سمایی بود...... هرکه ساعی بود........
چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:شعر ,شعر نو, :: 14:28 :: نويسنده : فائزه مولایی

 کاش میشد

1ـ دست هایم خالی است                      

اشک هایم امروز همچو سیلی جاری است

کوه ها می میرند

پرنده ها دراحساسی عمیق اوج می گیرند

در درونم حسی است

حس سرد غم ها

در نگاهم رنجی است

رنجی به بزرگی تمام آسمان ها

در دل من شوری است

شور شیدایی و ازخود به دری

توی قلبم نغمه ایست

نغمه ی آزادی این سرزمین

نغمه ی عشقی سراسر شیرین

دل من می خواهد اوج گیرد در این عشق

وشود لبریز از نغمه ی این آزادی

کاش می شد ابر بود

رفت به سر تا سر این سرسرای عظیم پر عشق

کاش می شد رفت تا قله ی البرزش

کاش می شد رفت تا خلیج فارسش

کاش می شد کمانی شد دردستان آرشش

کاش می شد خونی شد در رگهای سورنا وسیاوشش

کاش می شد خاکی بود در زیر پای دستانش

کاش می شد شمشیری بود در دستان رستم وسهرابش

کاش می شد قلمی بود دردستان همیشه کوشای

حافظ و مولانا وسعدی وجلال وهوشنگ وپروینش

کاش می شد سنگی بود درتنب هاو خیج فارسش

کاش می شد نوری بود در دل های مردمان همیشه پیروزش

کاش می شد...

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 20800
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


فال حافظ